جدول جو
جدول جو

معنی گوش گیر - جستجوی لغت در جدول جو

گوش گیر(چَ مَ گَ)
بمجاز آزاردهنده، اذیت کننده:
چو من بلبلی را بود ناگزیر
از این گوش گیران شوم گوشه گیر،
نظامی
لغت نامه دهخدا
گوش گیر
گوش کننده، آزار دهنده اذیت کننده: چو من بلبلی را بود ناگزیر ازین گوش گیران شوم گوشه گیر. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گاه گیر
تصویر گاه گیر
غافلگیر، اسبی که گاه گاه رم بکند، درد یا عارضه ای که ناگهان بروز کند، گاه گیر، گه گیر، گه گیری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوش پیچ
تصویر گوش پیچ
پیچ دهندۀ گوش، آنکه گوش کسی را به جهت تنبیه بپیچاند، گوش مال دهنده، برای مثال چو گشت آسمانم چنین گوش پیچ / نباید برآوردن آواز هیچ (نظامی۶ - ۱۱۴۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوشه گیری
تصویر گوشه گیری
در گوشه ای نشستن، گوشه نشینی، انزوا، برای مثال گوشه گیری و سلامت هوسم بود ولی / شیوه ای می کند آن نرگس فتّآنکه مپرس (حافظ - ۵۴۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوشه گیر
تصویر گوشه گیر
کسی که در خانه بنشیند و از مردم دوری کند، گوشه گیرنده، گوشه نشین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوش تیز
تصویر گوش تیز
آنکه قوۀ شنوایی قوی دارد
فرهنگ فارسی عمید
(شِ)
تنها و مجرد و خلوت نشین. (ناظم الاطباء) (آنندراج). منزوی. که گوشه گیرد. معتزل:
گر هنرمند گوشه گیر بود
کام دل از هنر کجا یابد.
ابن یمین.
سرشک گوشه گیران را چو دریابند در یابند
رخ از مهر سحرخیزان نگردانند اگر دانند.
حافظ.
روان گوشه گیران را جبینش طرفه گلزاریست
که بر طرف سمنزارش همی گردد چمان ابرو.
حافظ.
عدل سلطان گر نپرسد حال مظلومان عشق
گوشه گیران را از آسایش طمع باید برید.
حافظ.
سر ما فرونیاید به کمان ابروی کس
که درون گوشه گیران ز جهان فراغ دارد.
حافظ.
، زاهد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
که گول را گیرد، که نادان را گرفتار سازد، ابله فریب، که گول را گرفتار کند، که گول پندارد، که نادان انگارد، که احمق تصور کند، نادان فریب، که ساده لوح را بفریبد:
پس نظر کرد آن سلیمان سوی تخت
گفت آری گول گیری ای درخت،
مولوی،
بوی صدق و بوی کذب گول گیر
هست پیدا از نفس چون مشک و سیر،
مولوی،
کی شود محجوب ادراک بصیر
زین سببهای حجاب گول گیر،
مولوی
لغت نامه دهخدا
تصویری از گوش تیز
تصویر گوش تیز
آنکه قوه شنوایی اش قوی باشد
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه یا آنچه گوش را بشوید و پاک کند، آلتی که پزشکان بتوسط آن گوش را شستشو دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوش چین
تصویر گوش چین
آنکه هر چه بشنود پیش دیگران باز گوید
فرهنگ لغت هوشیار
بریدن گوش قطع گوش، بحیله پول و مال از دیگری گرفتن مغبون کردن در معامله
فرهنگ لغت هوشیار
پیچنده گوش، آنکه گوش دیگری را برای تنبیه و سیاست تاب دهد گوشمال دهنده: چو گشت آسمانم چنین گوش پیچ نباید بر آوردن آواز هیچ. (نظامی)، گوشمال تنبیه، پارچه و شالی که به جهت دفع سرما بر دور سر و گوش پیچند، نوعی زینت که در عمامه گذارند
فرهنگ لغت هوشیار
جانوری بحری است که جهت مهره زدن بکار آید (نزهه القلوب)، توضیح امکان دارد که مراد ماهی مرکب که یکی از نواعم از دسته پابرسران است باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوشه گیری
تصویر گوشه گیری
انزواء، اعتزال، کناره گیری، عزلت، تنهائی، تجرد، زهد، گوشه نشینی
فرهنگ لغت هوشیار
گیرا گیر: نیست خالی بزم او از باش باش و نوش نوش نیست خالی رزم او از گیر گیر و های های. (منوچهری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوهر گیر
تصویر گوهر گیر
گیرنده جواهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گهر گیر
تصویر گهر گیر
گیرنده جواهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوش گیا
تصویر نوش گیا
مخلصه، تریاق و پازهری که از گیاهان بدست آورند
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از راسته تک لپه ییها که جزو تیره قلقاسها میباشد. گیاهی است علفی و دارای ساقه زیر زمینی غده یی و با گلهای معطر که اصل آن از هندوستان است و از آنجا به دیگر نواحی برده شده است آرن فیل گوش لوف حیه لوف الحیه لوف ارقط دراقیون لوف کبیر آذان الفیل لوف مستطیل اذن القسیس شجره التنین خبز القرود غرغنطیه ارون، نوعی شیرینی. طرز تهیه: 75 گرم آرد سفید را با یک استکان شیر و 6 عدد زرده تخم مرغ و یک سفیده خمیر کرده بگلوله های کوچکی تقسیم کنند و هر یک از گلوله ها را پهن و نازک کرده بهر شکل که خواهند می برند و یکی یکی آنها را در روغن داغ فرو برده نزدیک سرخ شدن بیرون آرند و خاکه قند روی آن پاشند
فرهنگ لغت هوشیار
منتظر انتظار کش: تن چون نی و بر چو نیل و رخساره چو کاه انگشت بلب گوش بدر دیده براه. (کیکاوس بن اسکندر)
فرهنگ لغت هوشیار
گرو گیرنده: عارف و عامی بودند گرو گیر از تو تو از آن هردو گرو گیر بفریاد و نفیر. (سوزنی)
فرهنگ لغت هوشیار
گرد گیرنده فرا گیرنده اطراف چیزی را محیط. آنکه گردان را مغلوب کند شجاع دلاور: یکی مرد بدنام او اردشیر سواری گرانمایه ای گردگیر
فرهنگ لغت هوشیار
گره دار باگره، چین دار پر چین: کمان ابرویش گر شد گره گیر کرشمه بر بدن میراند چون تیر. (نظامی)، مجعد پیچیده (زلف و مانند آن) : خنده جام می و زلف گره گیر نگار ای بسا توبه که چون توبه حافظ بشکست. (حافظ)، گلو گیر: در دلم غصه ای گره گیر است چرخ تسکین آن دهد ک ندهد. (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه پیش گیردکسی که جلوگیری کند آنکه مانع آید، پیش بند پیش دامن، لنگی که از کمر تا پایین بندند از جلو فوطه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دور گیر
تصویر دور گیر
ساقی، میخواره، پادشاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موش گیر
تصویر موش گیر
زغن
فرهنگ لغت هوشیار
گوشه گزین: عدل سلطان گر نپرسد حال مظلومان عشق گوشه گیران را از آسایش طمع باید برید. (حافظ)، زاهد
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه گول و نادان را گرفتار سازد، آنکه دیگری را احمق پندارد، آنچه احمق را باشتباه اندازد: کی شود محجوب ادراک بصیر زین سببهای حجاب گول گیر. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوشه گیر
تصویر گوشه گیر
خلوت نشین، زاهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گاه گیر
تصویر گاه گیر
اسبی که گاه گاه رم می کند، غافل گیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گوشه گیری
تصویر گوشه گیری
انزوا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خوی گیر
تصویر خوی گیر
اکاف
فرهنگ واژه فارسی سره
تنها، عزلت طلب، عزلت جو، کناره گیر، گوشه گیر، گوشه نشین، مجرد، معتزل، منزوی
فرهنگ واژه مترادف متضاد